مجموعهی حاضر شامل پنج کتاب است که چهارتا از آنها شامل ۲۵۰ تست پنجگزینهای با پاسخ تشریحی است
و یکی از آنها شامل ۱۰ آزمون مشابه آزمونهای مرحلهی اول المپیاد ریاضی کشور است.
کتاب ۲۵۰ مسئلهی هندسه شامل ۲۵۰ تست پنجگزینهای با پاسخ تشریحی در زمینهی هندسه است.
این کتاب در ۸ فصل کلی موضوعبندی شده است و سعی شده است سؤالها برحسب درجهی سختی مرتب شود.
مجموعهی حاضر شامل پنج کتاب است که چهارتا از آنها شامل ۲۵۰ تست پنجگزینهای با پاسخ تشریحی است و یکی از آنها شامل ۱۰ آزمون مشابه آزمونهای مرحلهی اول المپیاد ریاضی کشور است. کتاب ۲۵۰ مسئلهی هندسه شامل ۲۵۰ تست پنجگزینهای با پاسخ تشریحی در زمینهی هندسه است. این کتاب در ۸ فصل کلی موضوعبندی شده است و سعی شده است سؤالها برحسب درجهی سختی مرتب شود.
Prof. Vincent has signed more than 1000 articles, 400 book chapters and review articles, and 1000 original abstracts, and has edited more than 100 books. He is co-editor of the Textbook of Critical Care (Elsevier Saunders) and the “Encyclopedia of Intensive Care Medicine” (Springer). He is editor-in-chief of "Critical Care", "Current Opinion in Critical Care", and "ICU Management & Practice" and member of the editorial boards of about 30 journals.
Prof Vincent has received several awards, including the Distinguished Investigator and Lifetime Achievement Awards of the Society of Critical Care Medicine, the College Medalist Award of the American College of Chest Physicians, the Society Medal (lifetime award) of the European Society of Intensive Care Medicine, the Presidential Award of the European Respiratory Society and the prestigious Belgian scientific award of the FRS-FNRS (Prix Scientifique Joseph Maisin-Sciences Biomédicales Cliniques). In recognition of these achievements, he was awarded the title of Baron by the King of Belgium.بیومکانیک مقدماتی - از سلول تا موجودات زنده
his important branch of the rapidly growing field of bioengineering. A wide selection of topics is presented, ranging from the mechanics of single cells to the dynamics of human movement. No prior biological knowledge is assumed and in each chapter, the relevant anatomy and physiology are first described. The biological system is then analyzed from a mechanical viewpoint by reducing it to its essential elements, using the laws of mechanics and then tying mechanical insights back to biological function. This integrated approach provides students with a deeper understanding of both the mechanics and the biology than from qualitative study alone. The text is supported by a wealth of illustrations, tables and examples, a large selection of suitable problems and hundreds of current references, making it an essential textbook for any biomechanics course. C. Ross Ethier is a professor of Mechanical and Industrial Engineering, the Canada Research Chair in Computational Mechanics, and the Director of the Institute of Biomaterials and Biomedical Engineering at the University of Toronto, with cross-appointment to the Department of Ophthalmology & Vision Sciences. His research focuses on biomechanical factors in glaucoma and blood flow and mass transfer in the large arteries. He has taught biomechanics for over ten years. Craig A. Simmons is the Canada Research Chair in Mechanobiology and an assistant professor of Mechanical and Industrial Engineering at the University of Toronto, with cross-appointments to the Institute of Biomaterials and Biomedical Engineering and the Faculty of Dentistry. His research interests include cell and tissue biomechanics and cell mechanobiology, particularly as it relates to tissue engineering and heart valve disease.
اين كتاب دربر دارندهي بانك اطلاعات كامل كروموزومي گياهي ايران ميباشد. دكتر فرخ قهرماني نژاد استاد برجستهي دانشگاه خارزمي ايران، با كوشش و دقت بسيار اين كتاب ارزشمند را به همراه تني چند از دانشجويان ممتاز خود تأليف نمودهاند.
عنوان کتاب: ویلیام فاکنر؛ آبشالوم، آبشالوم
نویسنده: ویلیام فاکنر
مترجم: صالح حسینی
ناشر: نیـلوفر
نوبت چاپ: سوم 1390
قیمت: 90000 ریال
قطع: رقعی
تعداد صفحات: 415
کتاب آخرین دختر؛ سرگذشت من از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) به قلم نادیا مراد و جنا کراجسکی، روایت فراز و نشیب زندگی دختری است که توانسته از چنگ داعش جان سالم به در برد.
نادیا مراد (Nadia Murad) در کتاب آخرین دختر (The last girl) سرگذشت خود را از قبل از دوران اسارت، سختیها و رنجهایی که در زمان اسارت متحمل شده و چگونگی رهاییاش از داعش را روایت میکند.
جنا کراجسکی (Jenna Krajeski) روزنامهنگار نیویورکی، که بیشاز یک دهه تجربۀ زندگی و گزارش در خاورمیانه را دارد نیز همراه نادیا به روایت سرگذشت او میپردازد. موضوعات داستانهای او شامل استخدام زنان در نیروهای مسلح چریکی کردها، احتمال استقلال کردها از عراق و اعتراضات ضد دولتی در ترکیه میشود.
نادیا در یک روستای کوچک در شمال عراق متولد و بزرگ شده است. زمانی که او، فقط بیست و یک سال داشت در حالیکه رویای معلم تاریخ شدن و یا باز کردن یک سالن آرایشی را در سر میپروراند، شبه نظامیان خلافت اسلامی مردم روستای او را قتل عام کردند؛ مردانی را که اسلام را نمیپذیرفتند و زنان مسن را که نمیتوانستند از آنها به عنوان برده جنسی استفاده کنند، تیر باران کردند. شش تن از برادران نادیا و کمی بعد، مادرش را کشتند و جسدهای آنها را در گورهای دسته جمعی انداختند.
همراه با هزاران دختر ایزدی دیگر در بازار برده فروشی داعش خرید و فروش شد. چندین شبه نظامی نادیا را به اسارت گرفتند و بارها مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت. او در نهایت موفق شد از طریق خیابانهای موصل فرار کند و در خانه یک خانواده مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد.
نادیا اکنون فعال حقوق بشر و برندۀ جایزۀ نوبل صلح است. او دریافت کنندۀ جایزۀ حقوق بشر و اسلاو هاول و جایزۀ ساخاروف و اولین سفیر حسن نیت سازمان ملل در راستای ارج نهادن به بازماندگان قاچاق انسان است. علاوه بر همکاری با یزدا - سازمان حقوق ایزدیها - او در حال حاضر در تلاش است تا خلافت اسلامی را به اتهام نسلکشی و جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمۀ دادگاه جنایی بینالمللی بکشد. او همچنین بنیانگذار طرح ابتکاری نادیاست - برنامهای که برای کمک به بازماندگان نسلکشی و قاچاق انسان جهت التیام و بازسازی جوامع خود تخصیص یافته است.
سرگذشت او به عنوان شاهدی است بر وحشیگری خلافت اسلامی، نجات یافتهای از تجاوز و یک پناهنده و یک ایزدی که جهان را مجبور ساخته به یک نسلکشی در حال وقوع توجه کنند. این اثر یک گواهی است که میل قدرتمند انسان به بقا را نشان میدهد و یک فراخوان برای دادخواهی است.
در بخشی از کتاب آخرین دختر میخوانیم:
مادرم در یکی از کامیونهای آخر بود. هرگز حال و روزش را در آن لحظه فراموش نمیکنم. باد روسری سفیدش را از سرش انداخته بود و موهای مشکی او که معمولاً فرق وسط بودند آشفته و به هم ریخته شده بودند. روسریاش فقط دهان و بینیاش را پوشانده بود. لباسهای سفیدش گردوخاکی شده بودند.
وقتی داشت پیاده میشد یک لحظه تلو تلو خورد. یکی از شبه نظامیان بر سرش فریاد کشید و گفت: «راه بیفت.» سپس او را به سمت باغ کشید و به او و سایر زنان مسنتر که نمیتوانستند سریع راه بروند خندید. مادرم از درهای ورودی وارد شد و گیج و مبهوت به سمت ما راه افتاد. بدون اینکه یک کلمه حرف بزند، نشست و سرش را روی دامن من گذاشت؛ مادرم هرگز درمقابل مردان دراز نمیکشید.
یکی از شبه نظامیان با چکش به در بستۀ مؤسسه زد و آن را به زور باز کرد؛ سپس به ما دستور داد به داخل برویم. او گفت: «اول روسریهاتون رو دربیارید و بگذارید کنار در.»
هر کاری گفت انجام دادیم. با سرهای برهنه، شبه نظامیان به ما با دقت بیشتری نگاه میکردند؛ سپس ما را به داخل فرستادند. زمانیکه زنان با کامیونهای پر به در ورودی مؤسسه رسیدند کپۀ روسریها بزرگتر شد-روسریهایی رنگارنگ از جنس یک پارچۀ سنتی شل بافت سفید که بیشتر زنان جوان ایزدی میپسندیدند.
کودکان به دامن مادران خود چسبیده بودند و چشمهای زنان جوان به خاطر از دست دادن همسرانشان از گریه قرمز شده بود. هنگامی که خورشید تقریباً غروب کرد و کامیونها توقف کردند، یک شبه نظامی که خودش موهای بلندش را تقریباً با یک روسری سفید پوشانده بود، با سر لولۀ تفنگش به کپۀ روسریها سقلمه زد و خندید. به ما گفت: «همین روسریها رو به خودتون دویست و پنجاه دینار میفروشم.» او میدانست که پول ناچیزی، حدود بیست سنت آمریکایی، است و اینکه ما اصلاً پولی نداریم.
کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید نوشته آرسن ونگر است که با ترجمهی بهنام باقری منتشر شده است. رئیس توسعه جهانی فوتبال در فیفا و بازیکن و سرمربی سرشناس بازنشسته در این کتاب از زندگی شخصی و حرفهای خود برای هوادارانش میگوید.
آرسن ونگر متولد ۲۲ اکتبر ۱۹۴۹ بازیکن و سرمربی بازنشسته اهل استراسبورگ است. او بازیکن فوتبال پیشین و سرمربی فوتبال حرفهای و اهل فرانسه است. ونگر در حال حاضر رئیس توسعه جهانی فوتبال در فیفا است. او که به مدت ۲۲ سال سرمربی آرسنال بود، به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و بهترین مربیان تاریخ لیگ جزیره شناخته میشود. ونگر در کتاب زندگی من در پیراهن سرخ و سفید، خاطراتش از دوران مربیگری را میگوید؛ از روزی که وارد انگلستان شد تا مربی باشد و چطور او را پذیرفتند و چگونه تبدیل به یک اسطوره در مربیگری شد.
این کتاب را به تمام علاقهمندان به فوتبال حرفهای پیشنهاد میکنیم.
پدرم یکی از بومیان همان روستا بود: مردی معقول و عمیقاً دلبستهٔ روستای خود. او به نحوی باورنکردنی سختکوش بود و مذهبی. بهشدت خوب و فهمیده بود. به من نقشهای راهنما داد برای یافتن راهم در زندگی، به همراه ارزشهایی که قدرتی فوقالعاده به من بخشیدند تا در رویارویی با بدترین گرفتاریها و خیانتها آمادگی داشته باشم. او یکی از پرشمار آدمهایِ ملگره نو۲، بود؛ مردانی از این منطقه که بهاجبار به ارتش آلمان پیوسته بودند تا علیه کشور خودشان بجنگند. او هرگز دربارهٔ جنگ حرف نمیزد اما من همیشه شجاعت و تواضعش را ستایش میکردم و میدانستم چه سختیهایی را از سر گذرانده است. من بعد ازجنگ به دنیا آمدم، ۲۲ اکتبر ۱۹۴۹، و مثل تمام کودکان منطقه، کودکی من تحتتأثیر جَوِ پس از جنگ بود؛ تراژدیای که تمام خانوادهها در بطن آن زیسته بودند.
پدرم بین چهاردهسالگی تا هفدهسالگی در بوگاتی کار کرده بود، سپس همراه مادرم در غذاخوری. او سپس کاروکاسبی خودش را با فروش لوازم یدکی خودرو حوالی استراسبورگ راه انداخت. او هیچوقت یک روز کامل مغازه را تعطیل نمیکرد؛ تعطیلات آخر هفته نداشت. روزش از هفت صبح در غذاخوری شروع میشد و بعد در شرکت خودش مشغول میشد و وقتی ساعتِ هشت شب برمیگشت، باز هم به کار در غذاخوری مشغول میشد. در همین غذاخوری بود که اعضای باشگاه با هم ملاقات میکردند و نتایج باشگاه و بازیهای آینده اطلاعرسانی میشد. عصرهای چهارشنبه، کمیتهٔ باشگاه، که سال ۱۹۲۳ تشکیل شده بود، اعضای تیم را برای بازی یکشنبهٔ پیش رو انتخاب میکرد. پدرم با تماشای اینکه ما چه بیوقفه بازی میکردیم و چقدر اشتیاق داشتیم، و کارمان هم بد نبود، تیم جوانی تشکیل داده بود که من و برادرم از آنجا شروع کردیم.
پدرم بیشک از فوتبال خوشش میآمد، با اینکه حتی چندان دربارهٔ آن بحث نمیکرد. برای او فوتبال تفریحی بود که در روستا شوق و تحرک ایجاد میکرد، نبردی لطیف و سرگرمکننده. در واقع فوتبال برای او و سایر مردم روستا رؤیایی پایدار به شمار نمیآمد، شور و شوقی مشغولکننده و فکر و ذکری شخصی نبود. او و مادرم هرگز رؤیای فوتبالیست شدن من و برادرم را در سر نداشتند، چنین چیزی در مخیلهشان هم نمیگنجید. برادرم مستعد بود، او در پست بازیکن میانی و دفاع وسط بازی میکرد. آنجا همهچیز بود و با این حال چیزی کم داشت: ایمان. فوتبال برای همهشان وقتگذرانی بود. وقفهای کامل نه یک شغل. شغل چیز جدیتر بود، چیزی که به شما امکان اداره یک زندگی را میداد؛ فوتبال چنین قدرتی نداشت.