معنای زندگی (میلکان)

جست‌وجوی بیش از حد علنی یا شدید درمورد معنای زندگیْ سرگرمی عجیب‌‌وغریب، بدفرجام و خنده‌داری به‌نظر می‌رسد. چیزی نیست که یک انسان فناپذیر عادی بتواند به آن مبادرت ورزد، یا اگر هم چنین کرد، بتواند زیاد پیش برود. تعداد کمی از افراد آماده‌ی این‌اند که چنین راهی را در پیش بگیرند و پاسخ را در زندگی خود بیابند؛ همه‌ی ما چنین بلندپروازی‌هایی نداریم. زندگی‌های معنادار مختص افراد خارق‌العاده است: قدیسان، هنرمندان، دانشمندان، عالمان، پزشکان، فعالان سیاسی‌اجتماعی، کاشفان، رهبران و… . اگر معنای زندگی را کشف کنیم، احتمال می‌دهیم درک‌ناشدنی باشد؛ شاید به‌زبان لاتین یا به‌صورت کدهای کامپیوتری نوشته شده باشد. با خودمان می‌پنداریم چیزی نیست که به فعالیت‌های ما جهت بدهد، یا راه‌مان را روشن کند. همیشه با دیدگاهی کوته‌نظرانه دررابطه‌با معنای زندگی، به فعالیت می‌پردازیم؛ بدون این‌که خود به آن اذعان داشته باشیم.
بااین‌حال، حقیقت این است که این موضوع به همه ارتباط دارد. همه‌ی ما باید درخصوص آن جست‌وجو کنیم، و زندگی‌ای معنادار را شرح دهیم. هیچ‌چیز ناخوشایندی درخصوص این موضوع نباید وجود داشته باشد. زندگی‌ای معنادار ازنظر ساختار ممکن است فردی، مفید، جذاب و آشنا باشد. این کتابْ راهنمایی با این هدف است.
این کتاب به طیف وسیعی از موضوعات ازجمله عشق، خانواده، دوستی، کار، خودشناسی و طبیعت می‌پردازد که می‌توانیم معنای زندگی را در آن‌ها بیابیم. می‌آموزیم چرا برخی چیزها معنادار هستند و برخی چیزهای دیگر نه، و این‌که چگونه می‌توانیم معنای بیش‌تری به فعالیت‌های‌مان بدهیم.
.
✔️ مدرسه‌ی زندگی مؤسسه‎ای جهانی است که به‌همت آلن دوباتن و با هدف کمک به مردم در رسیدن به زندگی رضایت‌بخش‌تر، در سال ۲۰۰۸ میلادی تأسیس شده است. آثار منتشرشده در مدرسه‌ی زندگی منبعی است که به ما کمک می‌کند به درک بهتری از خودمان برسیم و روابط، شغل و زندگی اجتماعی‌مان را بهبود ببخشیم. همچنین یاری‌مان می‌دهد تا آرامش و آسودگی خیال را بیابیم و اوقات فراغت‌مان را بهتر سپری کنیم.

شازده كوچولو (کوله پشتی)

شازده كوچولو ساكن سیاره كوچكی به اندازه یك خانه معمولی است و در آن جا گل بی‌همتایی دارد كه مایه همه عواطف و دلخوشی‌ها و رنج‌های اوست. خواننده اندك اندك با سرگذشت این موجود كوچولوی دوست‌داشتنی آشنا می‌شود و پی می‌برد كه چرا او روزی تصمیم به ترك وطن می‌گیرد و پس از عبور از شش سیاره به سیاره هفتم، یعنی كره زمین می‌رسد. در این جا با روباهی آشنا می‌شود كه مهم‌ترین راز زندگی را بر او آشكار می‌كند. این اثر تاكنون به بیش از صد زبان، و در بعضی زبان‌ها چندین بار، ترجمه شده است و پس از انجیل پرخواننده‌ترین كتاب در سراسر جهان است. بر طبق یك نظر سنجی كه در سال 1999 در فرانسه به عمل آمد و در روزنامه پاریزین به چاپ رسید، شازده كوچولو محبوب‌ترین كتاب مردم در قرن بیستم بوده و از این رو «كتاب قرن» نام گرفته است.

باب اسرار (ققنوس)

باب اسرار کتاب رازهاست: راز شعله‌ای که اولین‌بار آتش رابطه شمس و مولانا را برافروخت... راز جنایتی که هفتصد سال از آن میگذرد اما هنوز رد سرخ آن شاهرگ پیکر تصوف است: قتل شمس تبریزی... راز پیوند کیمیا و کارن... راز آن شهر، راز قونیه... و رازهایی که هر یک دری است برای گشایش دری دیگر.
باب اسرار رمانی است معمایی و عرفانی که همین پیوند دیرینه و در عین حال نو معما و عرفان آن را چنان جذاب کرده که از همان نخستین صفحات مخاطب را با خود همراه می‌کند. زبان و زمان از مهمترین نقاط قوت و جذابیت کتاب‌اند: از یک سو مولانا و شمس تبریزی در ترجمه فارسی این کتاب فرصت یافته اند که اندیشه هایشان را به زبان خودشان بیان کنند، همان زبان غنی و قوی قرن هفتم که برای ما فارسی زبانان با عرفان و حکمت و زیبایی گره خورده است. از سوی دیگر، حضور شمس تبریزی در قرن حاضر و دنیای مدرن، که با زبان زمانه خودش حرف می‌زند و به سیاق زمانه خودش لباس پوشیده و رفتار میکند، موقعیت‌هایی خوش و خیال‌انگیز خلق کرده است که بر جذابیت داستان، که در لایه‌ای دیگر ماجرایی کاملاً پلیسی و امروزی را روایت می‌کند، افزوده است. احمد امید از تواناترین نویسندگان ترکیه است که آثارش به بیست زبان ترجمه شده است. باب اسرار از محبوب‌ترین آثار این نویسنده است و تنها در ترکیه یک میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است.

آیین دادرسی مالیاتی (دانش پذیر)

فهرست کتاب:

فصل یک:کلیات و تعاریف

فصل دو:بررسی تطبیقی نظام های دادرسی مالیاتی در چند کشور منتخب

فصل سه:مراجع حل اختلاف مالیاتی

فصل چهار:هیات های حل اختلاف مالیاتی مسئول رسیدگی به موارد خاص

فصل پنج:شورای عالی مالیاتی

فصل شش:هیات موضوع ماده 251 مکرر ق.م.م

فصل هفت:دیوان عدالت اداری

فصل هشت:دادنامه ها،آراء هیات عمومی شورایعالی وبخشنامه ها

فصل نه:ضمائم

مجموعه قوانین مالیاتهای مستقیم (دانش پذیر)

  • قانون مالیاتهای مستقیم
  • قانون مالیات بر ارزش افزوده
  • احکام مالیاتی قانون رفع موانع تولید رقابت پذیر و ارتقای نظام مالی کشور، مصوب 1394
  • احکام مالیاتی قانون الحاق برخی مواد به قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت (2) مصوب 1393
  • احکام مالیاتی سایر قوانین
  • احکام مالیاتی قانون بودجه سال 1397 کل کشور
  • احکام مالیاتی قانون بودجه سال 1398 کل کشور
  • احکام مالیاتی قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه کشور
  • مقررات مالیاتی قانون احکام دائمی برنامه های توسعه کشور
  • کلیه آیین نامه های قانون مالیاتهای مستقیم با آخرین تغییرات
  • دستورالعمل های مالیاتی با آخرین اصلاحات
  • مصوبات مالیاتی شورای عالی هماهنگی اقتصادی

جزء از کل

استیو تولتز، نویسنده‌ی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی، اولین رمانش «جزء از کل» را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد که با استقبال زیادی روبه‌رو شد و همان سال نامزد جایزه‌ی بوکر شد که کمتر برای نویسنده‌ای که کار اولش را نوشته پیش می‌آید. با وجود مدت‌زمان کوتاهی که از چاپش گذشته، اکنون به عنوان یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های تاریخ استرالیا مطرح است.

او کتاب را در مدت پنج سال نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشنده‌ی تلفنی، نگهبان، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و نویسنده‌ی فیلمنامه داشت. خودش در مصاحبه‌ای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه می‌نوشتم. زمان بچگی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه می‌نوشتم و رمان‌هایی را آغاز می‌کردم که بعد از دو و نیم فصل، علاقه‌ام را برای به پایان رساندن‌شان از دست می‌دادم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط می‌خواستم با شرکت در مسابقات داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی پولی دست و پا کنم تا بتوانم زندگی‌ام را بگذرانم که البته هیچ فایده‌ای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض می‌کردم یا بهتر بگویم، از نردبان ترقی هر کدام از مشاغل پایین‌تر می‌رفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. نوشتن یک رمان تنها قدم منطقی‌ای بود که می‌توانستم بردارم. فکر می‌کردم یک سال طول می‌کشد ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحت تاثیر "کنوت هامسون"، "لویی فردینان سلین"، "جان فانته"، "وودی آلن"، "توماس برنارد" و "ریموند چندلر" بودم.»

«پیمان خاکسار» مترجم این کتاب می‌گوید: « "جزء از کل کتابی" است که هیچ وصفی، حتا حرف‌های نویسنده‌اش، نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند. خواندن "جزء از کل" تجربه‌ای غریب و منحصر به فرد است. در هر صفحه‌اش جمله‌ای وجود دارد که می‌توانید آن را نقل قول کنید. کاوشی است ژرف در اعماق روح انسان و ماهیت تمدن. سفر در دنیایی است که نمونه‌اش را کمتر دیده‌اید. رمانی عمیق و پرماجرا و فلسفی که ماه‌ها اسیرتان می‌کند. به نظرم تمام تعاریفی که از کتاب شده نابسنده‌اند. این شما و این ؛جزء از کل" 

«جزء از کل» از نادر کتاب‌های حجیمی است که به نهایت ارزش خواندن دارد. داستان در میانه‌ی شورشی در زندان آغاز و در یک هواپیما تمام می‌شود و حتا یک صحنه‌ی فراموش‌شدنی در این بین وجود ندارد. یک کمدی سیاه و جذاب که هیچ چاره‌ای جز پا گذاشتن در دنیای یخ‌زده‌اش ندارید.

- Esquire 

یک داستان غنی پدر و پسری پر از ماجرا و طنز و شخصیت‌هایی که خواننده را یاد شخصیت‌های چارلز دیکنز و جان ایروینگ می‌اندازند...

- Los Angeles Times

یکی از بهترین کتاب‌هایی که در زندگی‌ام خوانده‌ام. شما تمام عمرتان فرصت دارید که رمان اول‌تان را بنویسید ولی خدای من، «جزء از کل» کاری کرده که بیشتر نویسنده‌ها تا پایان عمرشان هم قادر به انجامش نیستند... اکتشافی بی‌اندازه اعتیادآور در اعماق روح انسان و شاید یکی از درخشان‌ترین و طنزآمیزترین رمان‌های پست‌مدرنی که من شانس خواندنش را داشته‌ام. استیو تولتز یک شاهکار نوشته، یک رمان اول فوق‌العاده که به ما یادآوری می‌کند ادبیات تا چه حد می‌تواند خوب باشد.

 - Ain’t It Cool News

جایگاه جزء از کل در کنار «اتحادیه‌ی ابلهان» است. داستانی که انگار ولتر و ونه‌گات با هم نوشته‌اند.

- Wall Street Journal

زندگى من استفان هاوكينگ (کوله پشتی)

کتاب زندگی من با عنوان اصلی My Brief History  سال 2013 منتشر شد. این کتاب شرح حال استیون ویلیام هاوکینگ، فیزیکدان و کیهان‌شناس نام آشنای انگلیسی، از دوران کودکیش تا روزگار شهرتش از زبان خودش است. مانند دیگر کتاب‌های هاوکینگ این کتاب را هم انتشارات آمریکایی بانتام منتشر کرده است.

استیون هاوکینگ کتاب زندگی من را در 11 فصل نوشته است. عنوان فصل‌های کتاب به شرح زیر است:

کودکی، سنت آلبانس، آکسفورد،کمبریج ، امواج گرانشی، بیگ بنگ (انفجار عظیم)، سیاهچاله‌ها، کالتچ(موسسه‌ی فناوری کالیفرنیا)، ازدواج، تاریخچه‌ی زمان، سفر زمان، زمان موهومی و بدون مرزهاست.

او در این کتاب با لحنی ساده و روان داستان زندگی و روابطش با نزدیک‌ترین آدم‌های زندگیش را روایت کرده است و به تاثیرات بیماریش در نگاهش به زندگی پرداخته است. در جایی از کتاب هاوکینگ می‌گوید:« یک بار حساب کردم که در طول سه سالی که آن‌جا بودم، حدود هزار ساعت کار کرده‌ام؛ به طور متوسط روزی یک ساعت. من به این عدم کار کردن افتخار نمی‌کنم، ولی آن زمان نگرش من با اکثر دانشجویان مشترک بود؛ متاثر از جو ملالت آور و احساس این که هیچ چیزی ارزش تلاش کردن ندارد. یک نتیجه از بیماری من تغییر دادن همه‌ی این اوضاع بود . وقتی با امکان مرگ زودرس مواجه‌ای، آگاهت می‌کند که زندگی ارزش زیستن دارد و خیلی چیزها هست که می‌خواهی انجام بدهی.»

راهى طولانى كه رفتم (کوله پشتی)

كتاب شماره ى سه از ليست صد كتاب بيوگرافى كه هر كس بايد در طول عمرش بخواند به انتخاب سايت آمازون" شاید رقمی بالغ بر سیصد هزار کودک‌ْسرباز، نشئه از مواد مخدر و کلاشنیکف‌به‌دست، در بیش از پنجاه منازعه و جنگ در سرتاسر دنیا حضور داشته باشند. «اسماعیل به‌آ» یکی از همین کودکْ‌سربازان بوده، و یکی از اولین افرادی‌ست که داستان و مشاهدات خود را از یکی از مهیب‌ترین جنگ‌های دنیا بازگو می‌کند. اسماعیل به‌آ در «راهی طولانی که رفتم» که آن را در سن ۲۶ سالگی به نگارش درآورده است، داستانی مهیج و منکوب‌کننده را روایت می‌کند. او در سن ۱۲ سالگی، به دنبال حمله‌ی شورشی‌ها از خانه و روستای خود می‌گریزد و آواره‌ی سرزمین‌هایی می‌شود که در پی اعمال خشونت‌آمیز شورشی‌ها دیگر قابل تشخیص نیستند. وی در سن ۱۳ سالگی توسط ارتش دولتی سربازگیری می‌شود. به‌آ که قلبا انسان ملایم و مهربانی است، متوجه می‌شود که توانایی انجام چه کارهای هولناکی را دارد. او عاقبت توسط نیروهای یونیسف آزاد، و به مرکز بازپروری فرستاده می‌شود و تلاش می‌کند تا انسانیت خود را بازیابد و به جامعه‌ی بشری، که اینک به او به دیده‌ی ترس و بدگمانی می‌نگرد، بازگردد. «راهی طولانی که رفتم» داستانی‌ست راجع به امید و رستگاری.

خلق مدل کسب و کار (آریانا قلم)

این کتاب ابزاری را در دست شما می‌گذارد تا از آن طریق بتوانید با استفاده از رویکردی نوین در مدیریت به نام «رویکرد طراحی» با ترسیم و طراحی مدل کسب ‏و کار به خلقی نوآورانه دست بزنید و سازمان خود را متحول نمایید.

همراه با تولد هر سازمانی، مدل کسب‏ وکار آن نیز متولد می شود و این امر نشان‏ دهنده ضرورت توجه به طراحی آگاهانه مدل‏های کسب‏ وکار دارد که کاربرد بسیاری در علوم سازمانی داشته باشد. استراتژیست‌ها باید بدانند که مدل کسب‏ وکار یک سازمان چیست تا بتوانند چالش سازمان در تعامل با محیط را درک کرده و برای گذر از آن استراتژی مناسب را فرموله نمایند. افراد کارآفرین باید خود را به ابزار ترسیم و طراحی مدل کسب‏ وکار مجهز نمایند تا بتوانند تراوشات ذهنی خود را در قالبی درآمدزا قرار دهند تا بتوانند سرمایه‌گذاران را قانع نمایند و نوآوری‌های خود را به سرانجام برسانند. در صورتی که نوآوری‌های فناورانه، پروژه‌های ارائه محصول جدید به بازارهای فعلی و نیز ارائه محصولات فعلی به بازارهای جدید با طراحی مدل کسب‏ وکار مناسب همراه نشوند، همگی به شکست خواهند انجامید.این کتاب ابزاری را در دست شما می‌گذارد تا از آن طریق بتوانید با استفاده از رویکردی نوین در مدیریت به نام «رویکرد طراحی» با ترسیم و طراحی مدل کسب‏وکار به خلقی نوآورانه دست بزنید و سازمان خود را متحول نمایید.

طراحی فیگوراتیو و لباس زنانه (آبان)

الیزابتا درودی و تیزیانا پاچی دارای شیوه و سبک خاص خود در طراحی پیکره هستند. آنها در کارهای خود حالت‌ها و ویژگی‌های بدن زن و استفاده از آن را برای طراحی مد و لباس به خوبی نشان می‌دهند. در تصویرسازی‌های‌شان مهارتی کم‌نظیر و ظرافت و زیبایی خاصی نهفته است که می‌توانید آن را در همین کتاب مشاهده کنید. متن کتاب با شرح و تصاویر واضح و روشنی همراه است که مؤثرترین کمک را به هنرجویان این رشته می‌کند. وجود این کتاب در بازار برای علاقه‌مندان به حرفۀ طراحی لباس و مد ضروری است و می‌تواند پاسخگوی مخاطبان خود (از مبتدی تا عالی) باشد. کتاب حاضر کتابی با مضمون چگونگی طراحی حالت و حرکات مدل، برای تمام کسانی که در این رشته فعالیت دارند لازم است. بخشی نیز مربوط به زیبایی‌شناسی در دوران باستان، به همراه تصاویری از زیبایی‌شناسی در طول دهه‌های مختلف است. روش‌های طراحی با توضیحات لازم دارد. بخش دیگر چگونگی طراحی از چین‌وشکن‌های لباس است که اطلاعات کافی را هم به شکل نظری و هم عملی به هنرجویان می‌آموزد. طراحی یک هنر است که شرط پیشرفت و موفقیت در آن، اختصاص وقت، انرژی و مقدار فراوانی عشق است. با نسخه‌برداری از تصاویر کتاب و به کار بردن توصیه‌ها و البته تمرین زیاد، می‌توانید مهارت‌های لازم را کسب کنید و صاحب دستانی قوی باشید.
کتابفروشی اینترنتی آبان

طراحی فیگوراتیو و لباس مردانه (آبان)

این کتاب پاسخگوی سوالات طراحی مد برای مردان، با روشی واضح و روشن است. ما به بررسی پیکر مرد و حرکاتش، با گرایش طراحی مد و صنعت پوشاک مردانه می‌پردازیم. برای کمک به هنرجویان طراحی مد، و بالا بردن سطح مهارت‌هایشان ابتدا کپی‌کردن از تصویر کتاب را توصیه می‌کنیم. به تدریج به آنها می‌آموزیم که چگونه طراحی آزاد انجام داده و سبک ویژه خود را بیابند. کتاب از چهار بخش تشکیل شده است: بخش اول نگاهی دارد به طراحی از پیکر مرد و تقسیم‌بندی آن بر طبق قوانین یونانی. بخش دوم، درباره چگونگی طراحی مدل با حالت‌های مختلف و افزودن لباس بر پیکر او بحث می‌کند. در بخش سوم، تکنیک‌های رنگ‌آمیزی مخصوص طراحی مد را شرح می‌دهد. بخش پایانی (چهارم) کتاب نیز درباره طراحی از پوشاک مردانه است. خصوصیات بدن در طراحی‌های این کتاب ترکیبی است از روش کلاسیک با طراحی‌های امروزی. حالت‌ها طوری انتخاب شده‌اند که لباس را به بهترین و واضح‌ترین شکل نشان دهند. این کتاب درباره مدهای مختلف نیست بلکه هدف آن آموزش طراحی برای مد، و تعلیم هنرجویان این رشته و موفقیت‌شان در طراحی مد و لباس بدون گرایش به شیوه خاصی است.

گرایش‌ های عکاسی (آبان)

گرایش‌ های عکاسی، مجموعۀ «…ایسم ها» درآمدی تاریخی بر مکاتب و جنبش‌های چندین شاخه از فعالیت‌های فرهنگی – هنری بشر هست. در متن هر بخش ضمن معرفی و بررسی مکاتب و جنبش‌ها، افراد و آثار مهم و تأثیرگذار، مفاهیم و واژگان کلیدی، دقیق و بدون حاشیه معرفی و تشریح شده .کنار متن اصلی، علاوه بر معرفی منابع ضروری برای مطالعۀ بیشتر، مکاتب و جنبش‌های همسو، مکمل و مخالف به منظور جست‌وجوی جامع‌تر معرفی شده اند. در کتاب گرایش‌ های عکاسی تلاش شده به‌گونه‌ای مفید و موجز، عمدۀ گرایش‌هایی که از اولین روزهای پیدایش عکاسی تا اواخر دهۀ دوم قرن بیستم (حدود دویست سال) در عکاسی نقش ایفا کرده‌اند، معرفی و بررسی شود. وجود بخش‌های تکمیلی کتاب، به‌خصوص بخش افراد کلیدی و کارهای دیگر، سبب شده با متنی روبه‌رو باشیم که قابلیت گسترش داشته و برای مخاطب خود زمینۀ جست‌وجو و بررسی کارهای بیشتر و آشنایی عمیق‌تر با گرایش مورد نظر را میسر سازد. نظم و نوع دسته‌بندی متعارف کتاب نیز سبب می‌شود که مخاطب بتواند ردّ و اثر گرایش‌ها و جنبش‌های گوناگون عکاسی را در هنرهای دیگر پی‌گرفته، در یک بستر تاریخی با هم مقایسه کند. این امکان، دیدی جامع نسبت به تاریخ هنر و در دل آن تاریخ عکاسی را میسر کرده، درک تأثیرات و تأثرات افراد، آثار، گرایش‌ها و جنبش‌ها را بر هم ممکن می‌کند

آلوت (نگاه)

 

 

روزی که به دنیا آمد، سرک کشیده بودم توی خانه‏اشان. تا اندام نزار، کبود و غرق خون و کثافتش را دیدم، یقینم شد این بچه باید از علمای قرن هفتم ـ هشتم می‏شد، قاعدتاً بغداد می‏رفت و آنجا فقه می‏خواند و سرآخر به کرسی درسی تکیه می‏زد… حالا چرا قرن هفتم ـ هشتم؟ شاید چون دوران طلایی فقه و کلام و علوم دینی بود و و چرا به همچو یقینی رسیدم؟ راستش نمی‏دانم اما خوب می‏دانم که معمولاً هیچ چیز مهمی طبق قواعد اتفاق نمی‏افتد.

لامپ صد وات حیاط را روشن نکرد. به آسمان خیره شد، آسمان روی سرش پر از ستاره بود، مملوّ از ستاره‏های ریز و درشت، شبیه آسمان کویر، شبیه آسمان شهری در شمال غربیِ فَجستان، نزدیک مرز مشترک صفویه و کُهستان، شهری که بیوند نام داشت، شهری که مَردهایش را قمیص و شلوارپوش می‏بینی و زن‏ها را که اساساً در کوچه خیابان پیدایشان نمی‏شود، اگر یک وقت دیدی بُرقَع بر سر خواهی دید؛ چادری سرتاسری که هیچ نمی‏گذارد بفهمی چه کسی را توی خود مخفی کرده است. فخرالدین مردی سلفی که قاعدتاً باید از علمای قرن هفتم هشتم می‏شد، مردی که نیمه‏های شب لامپ صد وات روشن نمی‏کرد و آسمانِ شب را طوری رصد می‏کرد که انگار باید لابه‏لای ستاره‏ها چیزی پیدا کند، در همچو جایی بود. آیات آخر سورۀ آل‏عمران را می‏خواند. تمام تلاشش را کرد تا کمی فکر کند. از ابن عساکر نقل است که رسول خدا گفته است: «وای بر کسی که این آیات را بخواند و در آن تفکر نکند!» این بود که مثل هر شب دست‌وپا می‏زد در خلقت آسمان و زمین تفکر کند.

نه، هیچ وقت نمی‏توانست این طوری افکارش را جمع و جور کند. باید می‏رفت مبال. با خودش گفت: «نه!» نفسی کشید و ادامه داد: «چه آسمان عظیمی!» هرشب این جمله را تکرار می‏کرد، به اندازه‏ای ‏که دیگر برایش پوچ شده بود. طبق معمول چیزی یادش افتاد که از به ‏یاد آوردنش اجتناب می‏کرد. برای اینکه در آسمان‏ها و زمین تفکر کرده باشد، دوباره پیش خود گفت: «چه آسمان عظیمی!» فرقی نداشت آسمان پرستاره باشد یا مهتابی حتی پر از ابرهای سیاه هم اگر بود فخرالدین می‏گفت: «چه آسمان عظیمی!»

هفت سالش که شد مثل بقیه رفت مدرسه، مدرسۀ دولتی.

و یک ساعت به فجر، بدون اینکه کسی صدایش کند یا ساعت کوکی زنگ بزند، طبق معمول از خواب بیدار شد. لیلی هنوز خواب بود. قمیصش را روی زیرپوش آستین کوتاهش پوشید و عرق‏چین بر سر از کنار اتاق‏ دختر‏ها و اتاق پسرها و سه اتاق دیگر گذشت. همۀ درها باز بود جز درِ اتاقِ بتول. فخرالدین اعتنایی نکرد. درِ اتاق بتول شب‏ها همیشۀ خدا بسته بود. وقتی‏هم که نوبتش می‏شد، یک‏بار سرشب و یک بار آخر شب باز می‏شد، و هیچ‌وقت بین شب، فخرالدین را نمی‏دیدی که از اتاق بتول بیرون بیاید و برود حمام و دوباره برگردد به اتاق، نماز شبی بخواند و کنار همسرش دراز بکشد. این اتفاق فقط برای لیلی و دو همسر دیگر می‏افتاد، بتول از این ماجراها نداشت.

خود به خود قبل از اذان صبح بیدار شدن را از پدر‏ش ارث برده بود. پدرش هم عالم بود، عالم دین؛ به بچه‏ها تعلیمات دینی درس می‏داد. معلم ابتدایی بود و برای کلاس‏پنجمی‏ها دینی‏ هم می‏گفت. خیلی وقت‏ها هم معلم ورزش می‏شد. معلم ورزش نداشتند این بود که هر معلمی که بی‏کار بود، معلم ورزش می‏شد. معمولاً زنگ‏ ورزش یک توپ پلاستیکی به بچه‏ها می‏دادند و بچه‏ها مثل گلۀ گوسفند از این طرف حیاط به آن طرف حیاط دنبال توپ می‏دویدند حتی دروازه‏ای چیزی هم در کار نبود که کسی گل بزند. بعضی‏هم می‏افتادند و دست و پایشان خونی می‏شد. فخرالدین اما هیچ‌وقت دنبال توپ نرفت. برای خودش زیر درخت ‏نارنج بازی می‏کرد، با یک شاخۀ کوچک روی خاک شکل‌هایی از توپ، درخت و کوهی بلند که از دور آبی‏رنگ بود می‏کشید و شکل چیزی که نمی‏دانست چیست، چیزی شبیه کلمه‏ای که معنا نداشته باشد، چیزی که شبیه هیچ چیز نبود و هیچ نمی‏فهمید چه کشیده و حتی چه شکلی است. بعدها که فهمید نقاشی کشیدن حرام است بابت این کارش استغفار کرد و خدا را شکر کرد که آن موقع هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. و هر چه به مغزش فشار آورد یادش نیامد دقیقاً کی بود که به بلوغ رسید.

پدر فخرالدین که معلم ورزش می‏شد، همه را به صف می‏کرد و نرمش می‏داد و اگر خودش کلاس نداشت و زنگ ورزش یا کلاس دیگری را هم به عهده نگرفته بود، تنها توی اتاق معلم‏ها می‏نشست و معلوم نبود چه کار می‏کند.

فخرالدین خیره به آسمان بود و آیات آخر سورۀ آل عمران را آرام آرام می‏خواند، و سعی می‏کرد به هیچ‌وجه به یاد دوران کودکی‏اش نیفتد. آنقدر از یادآوری گذشته ‏پرهیز می‏کرد که خیلی وقت‏ها حس می‏کرد همه‏اش خواب بوده. جوری که حتی شک می‏کرد آن‌وقت‏ها در مدرسۀ دولتی زنگی به نام زنگ ورزش داشته‏اند یا نه؟ و هر چه فشار می‏آورد یادش نمی‏آمد اصلاً مدرسۀ ابتدایی آنها حیاطی داشت که بشود توی آن فوتبال بازی کرد یا نه؟ و اگر داشت، اساساً زنگ ورزش در دورۀ ابتدایی بود یا نه؟ و اگر بود کریکت بازی می‏کردند یا فوتبال؟

بویی مخلوط شده با نسیم سحر مشامش را تحریک کرد، بوی هریسه بود. خوارجِ حابطیه برای مراسم اول ماه نَیسان هریسه نذری بار گذاشته ‏بودند. درِ فلزی مستراح را که باز کرد، برای حابطیه تأسف خورد و تا زمانی که داخل مبال بود به آنها فکر ‏کرد. قرار بود میدان سریر منفجر شود. نزدیک پنجاه هزار حابطی ظهر توی میدان جمع می‏شدند. فخرالدین یاد حضرت نوح افتاد «و نوح گفت خدایا هیچ‌یک از کفار را بر زمین باقی‏ مگذار!».

شیرآب خروسکی را باز کرد. زیر آسمان پر ستاره، همراه نسیمی خشک و خنک که بوی ضعیفی از هریسه را با خود آورده بود وضو گرفت. سال‌ها بود که انگشتر فیروزه‏اش را در آورده و دیگر لازم نبود انگشتر را توی انگشت بچرخاند تا آب وضو به زیرش برسد.

میرزا جمال مسئول عملیات بود. قرار بود شش محصّل جوان خودشان را توی میدان سریر منفجر کنند تا حابطی‏های بیوند از صحنۀ روزگار حذف که نه ولی جمعیتشان کمتر شود و دیگر نتوانند با خیال راحت مراسم مشرکانه‏اشان را برپا کنند. به نظرش این کار برای اعتلای کلمۀ توحید و در هم‏ کوبیدن شرک ضروری بود. به زبانش جاری شد: «آخِرُ الدواء الکَیْ»، آخرین دوا کندن عضو فاسد است، و یاد خاله‌جان افتاد، یاد پسربچه‏ای که آنجا بود. خاله‌جان، پیرزنی یهودی چرا باید ملجأ و پناه پسربچه‏ای باشد که حابطیه خانواده‏اش را از بین برده‏اند!

شنیده بود خودش هم ـ یعنی اجدادش ـ از بنی‏اسرائیل بوده‏اند. شاید هم نبوده‌اند؛ خاله‏جان می‏گفت سمت شمال زندگی می‏کردند. می‏گفت بت‏پرست بودند و وقتی صلیبی‏ها مسلمان‏ها را شکست می‏دادند، آنها را هم مثل مسلمان‏ها می‏کشتند و وقتی مسلمان‏ها پیروز می‏شدند، باز هم به جرم بت‌پرستی کشته می‏شدند. این بود که یهودی شدند تا یک دین موجهی داشته باشند که مورد احترام هر دو گروه متخاصم باشد، ولی باز هم مشکلاتشان حل نشد. هیچ خبر نداشتند هر دو گروه مخصوصاً صلیبی‏ها تا چه اندازه کینۀ یهود را به دل دارند و اصلاً نمی‏دانستند یهودی شدن فقط برای بنی‏اسرائیل است و نمی‏شود غیر بنی‏اسرائیل باشی و یهودی شوی. این بود که بعضی‏هایشان به سمت غرب رفتند و بعضی‏هایشان آمدند شرق و مسلمان شدند. فخرالدین اما معتقد بود اجدادش از بنی‏اسرائیل بوده‌اند و در همان صدر اسلام مسلمان شده‌اند. معتقد بود از نسل عبدالله بن سلام است. عبدالله بن سلام کسی بود که وقتی از معاذ بن جبل خواستند نصیحتی بکند، گفت: «التمسوا العلم عند اربعه…» یعنی علم را از چهار نفر بخواهید و یکی از این چهار نفر عبدالله بن سلام بود. عبدالله بن سلام از علمای یهود بود؛ کاهن بود یا خاخام یا هرچه که اسمش را می‏گذارند. شنید که کسی ادعای پیامبری کرده، رفت و چند سوال از او پرسید و به راحتی ایمان آورد.

اجداد فخرالدین همه‏اشان عالم بودند تا برسد به حضرت آدم. احتمالاً قبل از اسلام کلاهِ درازِ مخصوص یهود، که عرب‏ها اسمش را گذاشته‏اند قَلَنسُوَه، روی سرشان می‏گذاشتند و موی سرشان را بلند می‏کردند و می‏بافتند. فخرالدین گاهی بدش نمی‏آمد علمای اسلام هم مثل خاخام‏ها به جای دستار، کلاه بر سر می‏گذاشتند. از قلنسوه خوشش نمی‏آمد آن کلاه‏های لبه‏دار را دوست داشت که خاطرم نیست اسمش چیست. دوست‏ داشت موهای ‏سرش را هم بلند کند و از سر تا پا یک‏دست سیاه بپوشد. فخرالدین حس خوبی به رنگ سیاه داشت؛ جذابیتی مرموز! البته این مالِ وقتی بود که هنوز کتاب ابن تیمیه در مورد پوشیدنی‏های اهل دوزخ را نخوانده بود.

از مادرش پرسیده بود: «بابابزرگ هم عالم بود؟» مادر جواب داده بود: «بابای بابات؟ آره، عالم بود. اسمش عامر بود.»

«بابای بابابزرگ چه؟»

مادر سر تکان داده بود که بله، و اضافه کرده بود: «اسمش هشام بود.»

آن روز، ششمین روزی بود که کایین را رها کرده و پای پیاده به سمت بیوند می‏رفتند. هر چه به مرز بیوند نزدیک‏تر می‏شدند، جمعیت مهاجرها بیشتر و بیشتر می‏شد. به رودخانۀ شور که رسیدند، نزدیک ده‌هزار نفر ‏شده بودند و حالا چرا یک هواپیمای جنگی کوچک مأموریت داشت آنها را به رگبار بندد؟ معلوم نبود. دقیقاً چند نفر همان دم مرز کشته شدند؟ یا توی رودخانه غرق شدند؟ کسی نفهمید. لابد آن وقت‏ها هر روز همچو جمعیتی از مهاجرها از مرز رد می‏شد. فخرالدین حساب کرد اگر هزار نفر مرده باشند، هر ماه سی‏هزار نفر فقط همان‏جا کشته می‏‏شدند و نباید تا چند سال بعدش دیگر کسی از نسل بشر در آن حوالی باقی می‏ماند، اما انگار نسل بشر یک حالت عجیبی دارند، هر چقدر بیشتر کشته می‏شوند، جمعیتشان بیشتر می‏شود.

هنوز خیلی مانده بود به مرز برسند. چند خانوادۀ دیگر که از اقوام پدریِ فخرالدین به حساب می‏آمدند همراهشان بودند، همه پای پیاده. فخرالدین همین‌طور از تبارش می‏پرسید. نشسته بود روی قاطر، تنها مرکبی که پدر توانسته بود برای هجرت دست و پا کند. در حاشیۀ جاده حرکت می‏کردند و هر از گاهی اتوبوسی که از کف تا سقفش پر از آدمیزاد بود از کنارشان با سرعتی بسیار رقت‌انگیز می‏گذشت. و مادرش سر تکان می‏داد که بله عالم بود، و اضافه می‏کرد که مثلاً اسمش چه بود، احمد بود، محمود بود، عبدالودود بود و همین‌طور تا اینکه رسید به یکی که اسمش فخرالدین بود. فخرالدین تنها کسی از اجداد فخرالدین بود که کتابی نوشته و معروف بود. اما اثری از کتابش نبود، یعنی مادر که دیگر داشت از پا می‏افتاد این را گفت و یک‏دفعه نقش زمین شد و کمی گذشت تا یکی از زن‏های همسفرشان بالای سرش آمد و جویای احوالش شد. گرسنگی تابش را طاق کرده بود. هر خوراکی که داشت به بچه‏ها ‏داده و خودش فقط برگ درخت و سبزیجات کنار جاده و چیزهایی از این دست ‏خورده بود. سرما همۀ وجودش را می‏لرزاند. انگشت‏های پایش توی گالشِ پاره، سیاه و بی‏رمق شده بود. اما هنوز توی سینه‏اش شیر داشت. بچۀ یک ساله‏اش هم رنگ و رویی نداشت. هر چقدر می‏شد لباس تن بچه کرده و پتو دورش پیچیده بود.

قرار شد کمی استراحت کنند. عبدالوهاب پدر فخرالدین یک قمقمۀ جنگی داشت پر از آب. قمقمه را از توی خورجین قاطر بیرون کشید و رفت پشت تپه تا قضای حاجت کند. فخرالدین آن وقت‏ها با عصای چوبیِ زیر بغل، خود را این طرف و آن طرف می‏کشید. با تقلای زیادی دنبال پدر رفت. پدر نشسته بود و داشت چند سنگ را ورانداز می‏کرد که با آنها خودش را تمیز کند. به خوبی می‏دانست که موقع تخلّی نباید شکم و سینه و زانوهایش رو به قبله یا پشت به قبله باشد، در عین حال نباید کسی عورتش را می‏دید، جای مناسبی را پیدا کرده بود. مخرج بولش را با چند قطره از آب قمقمه تطهیر کرد و بعد از آن بود که به وراندازی سنگ‏ها برای تطهیر مخرج غائطش مشغول شد. سه سنگ مناسبِ خوشدست، انتخاب کرد. آنجا که نشسته بود، آنقدر سنگ بود که اگر با این سه سنگ هم غائطش پاک نمی‏شد، می‏توانست از سنگ چهارم و پنجم و ششم استفاده کند. در همین اثناء ناگهان دید فخرالدین آمده بالای سرش و می‏پرسد: «بابا!…»، یعنی می‏خواست بپرسد: «بابا! آن جدّت که اسمش فخرالدین بوده کتابی که نوشته دربارۀ چه بوده؟» که پدر با یکی از همان سنگ‏های خوشدست ‏زد توی سر بچه و پیشانی بچه ‏شکست. بعدها، شایع شد زخم پیشانی فخرالدین اثر جهاد است. او هم مخالفتی نکرد؛ چون به هرحال در راه کسب علم این اتفاق برایش افتاده بود.

لنگ‌لنگان زمینِ کوبیده شدۀ حیاط را توی تاریکی طی کرد. همیشه نماز شب را توی خانه می‏خواند و نافلۀ صبح را توی مسجد. این لنگ‌لنگان راه رفتنش هم از آثار جهاد بود. راکت، وسطِ کهنه‌میدان خورد. آن لحظه نزدیک کهنه‌میدان چه کار می‏کرد؟ نمی‏شد که با پدرش رفته باشد بازار برای خرید وگرنه پدرش هم باید آسیب می‏دید، شاید هم پدرش داخل یکی از مغازه‌ها در حال خرید بود که کهنه‌میدان از وسط منفجر شده و ترکشی ناجور، استخوان پایِ بچه را خُرد کرد. پدر که بچه را غرق خون دید، حتماً ـ یعنی قاعدتاً ـ می‏خواست سکته کند، یک آن فکر کرد بچه مرده است. یکی دو ماهی می‏شد که از پسر ارشدش خبری نداشت. معلوم نبود کجا رفته بود؟ زنده ‏بود یا مرده؟ و حالا چرا باید در همچو وضعی این یکی بچه‏اش را با خود می‏آورد بیرون؟ محکم زد توی سر خودش و هوار کشید. فخرالدین که هنوز به هوش بود از صدای پدر ترسید. فکر کرد نکند قرار است کتک بخورد. خواست فرار کند که دید نمی‏تواند پایش را تکان دهد، فقط مثل مرغ سربریده دست‌وپا می‏زد. پدر خوشحال شد که هنوز بچه ‏زنده است. بغلش کرد و یک ماشین قراضه گرفت و راهی بیمارستان شد. پای فخرالدین ‏سه ‏ماه، در گچ بود و عصا زیر بغل ‏می‏گذاشت و تا آخر عمر هم برای راه رفتن مجبور بود پای راستش را به جلو پرتاب کند و پای دیگرش را بکشد.

 

با اطمینان می‌دانم که (میلکان)

«با اطمینان می‌دانم که…» یکی از کتاب‌های پرفروش سالیان اخیر جهان، از زبان یکی از مؤثرترین و بانفوذترین زنان دهه‌ی آغازین قرن بیست‌ویکم است. اپرا وینفری در زمانه‎ی شک‌ها و تردیدها، از «معجزه» و «شفافیت» و «لذت» و «شکرگزاری» و «قدرت» می‌گوید.از کشف ریزترین لذت‌ها و ظرفیت‌ها و جذابیت‌های زندگی گرفته، تا مسیر کلی و دشوار شناخت خود. از کشف مسیر اختصاصی که هر کدام از ما برای درک‌کردن و ممکن‌ساختن آن به دنیا آمده‌ایم؛ قصه‌ی بیرون‌کشیدن نقشه‌ی گنج از دل سنگ.
و همه‌ی این‌ها از زبان زنی که خود، سخت‌ترین دوران نوجوانی و جوانی را داشته است، اما حالا انسانی است که می‌تواند از بالارفتن سن‌اش کیف کند، چون می‌داند فرصتی برای رشد است: «چه خوب که شصت‌ساله شده‌ام». همین است کـه طوری از اعجاز، از به‌ثمررساندنِ هر لحظه از زندگی سخن می‌گوید، که باورش می‌کنید. «با اطمینان می‌دانم که…» حاصل قلم ثروتمندترین زن دنیای هنر و رسانه است، کـه هنوز «لذت کتاب‌خواندن زیر درخت بلوط» را از یاد نبرده است، لذتی که امیدواریم با خواندن این کتاب، برای شما هم اتفاق بیفتد. کتابی کـه خوب است در هر خانه‌ای، و میان هر خانواده‌ای، وجود داشته باشد.

یک اتفاق (دانش پذیر)

در خزان باغ خبری از آواز پرندگان نیست . گاهی کلاغ ها هستند

که دست از سر شاخه ها بر نمی دارند . شادی برای پیر غریبه است

پاییز فصل جدایی است . جدایی شاخه از برگ . دور شدن از گرما

 و نردیک شدن به تابوت یخ که با موج های منجمد توان ات را نابود می کند.

چه سرو باشی ، چه بید مجنون ، دیگر چراغ تواضع و تکبر جایی را روشن نمی کند.

تو در تنهایی روی لاک خاموش از حرکت می مانی . چون خوکی ، نه عقب را می بینی

 و نه چون زنبور، مطرود به کندوی خود بر می گردی ؛ آنگاه فریاد را از یاد می بری .

 

بازی آخر بانو (ققنوس)

رمان برگزیده‌ی بخش ویژه چهارمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی اصفهان - دی ٨٥

دستش گرم بود، در را که بست بازى را شروع کردم، همان جا توى هال روى زمین نشستم و چادر سفید را تا روى ابروهایم‏کشیدم‏. »به خانه بخت خوش آمدى‏.« چیزى نگفتم و به اطراف نگاه کردم، خانه بزرگى بود، ظاهراً سه اتاق خواب داشت‏. خانم دکتر محمدجانى هم استاد فلسفه است و هم اهل داستان‏. این زن مرموز که در کلاس‏هاى فلسفه‏اش جدیتى غریب‏دارد، در بعدازظهرهاى جلسه‏هاى داستان انسانى دیگر است: مهربان و صمیمى‏. و آیا همین نمى‏تواند دلیلى باشد براى‏گلبانو بودن او؟ زنى که خواسته و ناخواسته در دشوارترین وقایع تاریخ معاصرمان نقش‏آفرینانه حضور داشته و با این همه‏بازیگرى بوده است در دست مردانى بازیگردان؛ مردانى که هر یک بنابه هواى خود حضورش را نقش و نام بخشیده‏اند. 

محمد بن سلمان (کوله پشتی)

 این کتاب داستان ناگفته‌ای است از ظهور شاهزاده‌ای جوان و مرموز از خاندان سلطنتی ‏عربستان سعودی که می‌کوشد اوضاعاقتصادی و اجتماعی کشورش را، که ثروتمندترین کشور ‏خاورمیانه است، بهتر کرده و تا جایی که ممکن است می‌خواهد تمام قدرت راقبضه کند. ‏او از زمان به سلطنت رسیدن پدرش، ملک سلمان، در سال ۲۰۱۵، همیشه از نفوذ خود برای احیای ‏اقتصاد مملکتش، تضعیفپایه‌های تدین اسلامی و مقابله با دشمنانش در منطقه، به‌ویژه ایران، ‏استفاده کرده است. این کارها باعث شد در کشورش، وال استریت،سیلیکون ولی، هالیوود و نیز در ‏کاخ سفید دوستانی پیدا کند؛ حتی ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، او را مهم‌ترین مهره برای اهداف خود درخاورمیانه می‌داند. اما کارنامۀ این شخص مدعی اصلاح‌طلبی، به‌مرور زمان چندان درخشان از آب درنیامد و بسیاری معتقدند بن سلمانرهبر مستبدی ‏است که اگر قدم بر سریر قدرت بنهد، با تصمیم‌های خام و ناگوارش، بی‌ثبات‌ترین منطقۀ جهان را ‏از آنچه هست نیزناپایدارتر می‌کند.‏

 

پایان تنهایی (ققنوس)


پایان تنهایی رمانی است خانوادگی و در عین حال داستانی است دربارهٔ عشق ودوست داشتن. راوی داستان با مرور خاطرات و وقایعی که زندگی او و خانواده‌اش را تحت تأثیر قرار داده روایتی پرکشش، تکاندهنده و تأثیرگذار خلق میکند. قدرت بیان و نگاه انسانی نویسنده به قضایا، در عین داشتن زبانی ساده و قابل فهم برای همه، و خلق شخصیت‌های به یادماندنی از ویژگی‌های درخور توجه اوست.
این کتاب جزو آثار تقدیرشده و پرمخاطب ادبیات آلمان بوده و نظر منتقدان و اهل ادب را به خود جلب کرده است.
سه هفته، بی وقفه، در فهرست ده کتاب پرفروش‌ آلمان

 

عادت‌های خُرد (میلکان)

روفسور بی‌جِی فاگ استاد دانشگاه استنفرد، مؤسس مرکز تحقیقات عادت‌های خُرد و متخصص پیشگام در زمینه‌ی ایجاد عادت‌ها به شما نشان می‌دهد چطور زندگی‌ای شادتر و سالم‌تر داشته باشید: با شروعی کوچک.
وقتی صحبت از تغییر می‌شود، “خُرد” قدرتمند است. به جای این‌که کارتان را با یک تمرین دوساعته آغاز کنید، با دو حرکت شنا شروع کنید. یا به جای این‌که هر روز صبح یک ساعت مدیتیشن کنید، پنج نفسِ عمیق بکشید.
بعد از مربیگری برای بیش از چهل‌هزار نفر، حالا پروفسور بی‎جِی فاگ تجربه‎ی خود را در کتاب عادت‌های خُرد با ما در میان می‌گذارد تا به ما در کاهش وزن، از‎میان‎برداشتنِ استرس، بهتر‎خوابیدن یا دستیابی به هر هدف دیگری کمک کند.
این سیستم ـ که پروفسور فاگ نامش را «طراحی رفتار» گذاشته است ـ برخلاف تمام روش‌هایی که تا‎به‎حال مطرح شده‌اند، مشکل ایجاد عادت‌ها را یک بار برای همیشه حل می‌کند. تنها چیزی‎که نیاز دارید، فرمولِ رفتاریِ فاگ است: آسان‎اش کن، کاری کن تا در زندگی‌ات جای بگیرد و به خودت پاداش بده.
وقتی سوار ماشین‌تان می‌شوید، یک تمرین تنفسی یوگا انجام دهید و لبخند بزنید. هر وقت روی تخت‎تان می‌روید، گوشی‌تان را خاموش و به خود افتخار کنید.
این کتاب مطالبی کاربردی دارد، می‌توانید بلافاصله آن‌ها را روی مشکلات خود به کار بگیرید و مهم‌تر از همه، این مطالب چیزهایی نیستند که قبلاً جایی مشابه‌شان را خوانده باشید! عادت‌های خُرد خلاصه‌ای از روش‌های فعلیِ موجود نیست. در هر فصل، اطلاعاتی تأثیرگذار با شما در میان گذاشته می‌شود؛ همچنین گام‌هایی ساده که می‌توانید برای بهبود زندگی‌تان دنبال کنید. تمامی این مراحل بر‎اساس تحقیقات نوین پروفسور فاگ در طراحیِ رفتار مطرح شده‌اند.
تغییر می‌تواند آسان باشد؛ و شروع که شد، رشد کند. اجازه دهید پروفسور فاگ این‎را به شما نشان دهد.

تمام انگیزه‌های زندگی (کوله پشتی)

داستان توریا و زنده ماندنش در میان آن جهنم سوزان دهان به دهان ‌چرخید و حالا مردم بسیاری از این ماجرای غم‌انگیز باخبر شده‌اند. اما چیزی که این حادثه را از نمونه‌های مشابه خود، متمایز می‌کند، اراده تحسین‌برانگیز توریا برای بازگشتن به زندگی طبیعی است.
بخشی از کتاب: «...آتش با سرعت هر چه بیشتر به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. حتی فرصتی برای فکر کردن نداشتیم. سر و صدای ناشی از آتش‌سوزی از صدای موتور جت هم بلندتر بود و من، تا سرحد مرگ ترسیده بودم. قلبم دیوانه‌وار در سینه‌ می‌کوبید و گرمای سوزان و دود غلیظی که همه جا را فرا گرفته بود؛ مرا بیش از پیش مضطرب و وحشت‌زده می‌کرد...» «تمام انگیزه‌های زندگی» داستان قدرت عشق است. عشقی که توانست دختری را از مرگ حتمی نجات داده و به زندگی برگردانَد. عشقی که از مرز ظواهر و زیبایی‌های ظاهری فراتر رفته و قدم به قلمروی کمتر شناخته‌شده زیبایی‌های درونی می‌گذارد.

کاش وقتی بیست‌ساله بودم می‌دانستم (میلکان)

داستان‌های این کتاب بر این ایده تأکید دارند که با بیرون‌کشیدن خود از منطقه‌ی آسایش، تمایل به شکست‌دادن، داشتن بی‌توجهیِ مثبت به امر غیرممکن و استفاده از هر فرصتی برای افسانه‌‌ای‌شدن، فرصت‌های بی‌حدوحصری به دست می‌آیند. بله، این اقدامات زندگیِ شما را متلاطم می‌سازند و شما را از توازن درمی‌آورند؛ اما همچنین شما را به جایگاهی می‌رسانند که حتی نمی‌توانستید تصور کنید و بینشی به شما می‌دهند که ازطریق آن می‌توانید مشکلات را به‌چشم فرصت‌ها ببینید. از همه مهم‌تر، آن‌ها باعث رشد این اعتمادبه‌نفس شما می‌شوند که مشکلات را می‌توان حل کرد.
کتاب کاش وقتی بیست‌ساله بودم می‌دانستم خواننده‌هایش در سراسر دنیا را به تجسم دوباره‌ی آینده‌شان تشویق می‌کند. این نسخه‌ی بازبینی‌شده و به‌روزشده حاوی مطالب تازه‌ای است.
تحول‌های بزرگ زندگی ازجمله ترک محیط امن مدرسه یا آغاز کسب‌وکاری جدید ممکن است بسیار دلهره‌آور باشد. رویارویی با سد تصمیمات و آگاهی از این‌که کسی نمی‌تواند به‌تان بگوید که آیا تصمیم درستی می‌گیرید یا نه، ترسناک است. هیچ مسیر خط‌کشی‌شده یا دستورالعمل مشخصی برای موفقیت وجود ندارد. حتی پی‌بردن به این‌که چه موقع و از چه جایی شروع کنید ممکن است چالش‌برانگیز باشد.

مارگارت تاچر بانوى آهنين (کوله پشتی)

 

کتاب حاضر جزئیات زندگی مارگارت تاچر و دیدگاه ها و علایق و دستاوردهای او را به عنوان نخست وزیر بریتانیا شرح می دهد. زنی که نقش بسزایی در نجات بریتانیا داشت و یکی از تاثیرگذارترین سیاستمداران قرن بیستم بود. در بخشی از کتاب مارگارت تاچر در سخنرانی چالش دموکراسی می گوید: «بحث بر سر کاستی ها و نارضایتی حال حاضر جامعه و تلاش برای بررسی برخی از علل آن است. چرا در حالی که امروزه آموزش و رفاه نسبت به گذشته از استاندارد بالاتری برخوردار است، خشونت و اعتراض بیشتر و اعتماد کم تری نسبت به آینده نظام دموکراتیک ما ابراز می شود؟ به این ترتیب دلایل بسیاری برای مثبت اندیشیدن وجود دارد و توانایی ما را برای غلبه بر این مشکلات به مراتب بیشتر می کند.

 

زندگی خود را دوباره بيافرينيد

در این کتاب که مؤلفان آن هر دو از شناخت‌درمانگران بنام هستند، 11 الگوی رفتاری مخرب و تکراری، که با خودانگارۀ منفی ارتباط دارند، مشخص شده‏ اند. ضمن شرح حال بیماران واقعی، مؤلفان نشان می‌دهند که چگونه هر یک از این الگوهای ناکارآمد از تجارب کودکی ریشه گرفته و خود، مبنایی برای ارزیابی خویشتن در بزرگسالی می‌شوند.

در ادامۀ کتاب، برنامه‌ای عملی با استفاده از تکنیک‌های تجربی (تماس با کودک درون) و شناختی (بازنویسی خود و جایگزینی آن با الگوی ناکارآمد) و رفتاری (شناسایی رفتارهای خاص و تغییر آنها) معرفی می‌شود. این کتاب ابزار قدرت‌مندی برای کار با مراجعان براساس رویکردهای شناختی و طرحواره‏ درمانی است.

دکتر آرون تی. بک بنیانگذار درمان شناختی-رفتاری در مقدمۀ این کتاب می‏‌نویسد: “یانگ و کلوسکو بر اساس خلاقیت و تدبیراندیشی توانسته‌اند ابزارهای اثرگذاری برای تغییر روابط بین‏‌فردی و روابط شغلی تدوین کنند. به دنبال تغییر در روابط بین‏ فردی و روابط شغلی، زندگی تغییر شگرفی خواهدکرد. این کتاب نشان می‌دهد که نویسندگان از بینش بالینی، حساسیت و شفقت خاصّی برای راه‌حل اندیشی مشکلات بین‏ فردی و مشکلات شغلی برخوردارند.”

دانش خانواده و جمعیت (نشرمعارف)

کتاب دانش خانواده و جمعیت به قلم جمعی از نویسندگان دانشگاه معارف اسلامی و با هدف آگاهی بخشی به دانشجویان در زمینه هایی چون آشنایی با مبانی بنیادی و اصولی خانواده، مهارت های تشکیل خانواده، تعالی و تحکیم این نهاد ارزشمند، تسهیل ازدواج جوانان و همچنین بررسی مسائل جمعیت و مشکلات پیرامون آن نگاشته شده است. "دانش خانواده و جمعیت" که به عنوان دو واحدی درسی به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز رسیده،  شامل مجموعه ای از دانش های مهارتی، رفتاری و شناختی است که می تواند مسیر جوانان را قبل و بعد از تشکیل خانواده شفاف تر و هموار تر نماید.

از جمله موضوعاتی که در این کتاب مورد بحث قرار می گیرد می توان به این موارد اشاره کرد: بیان مفهوم بنیاد خانواده در آموزه های دینی، معیار های انتخاب همسر، مهارت ها و توانایی های لازم جهت تشکیل خانواده، مدیریت عاطفی، اقتصادی و اخلاقی پس از اردواج، آشنایی با مسائل زناشویی، پاسداری و ایمنی از بنیان خانواده، بررسی آسیب ها و ارائه راهکارهای مختلف در خانواده، آمادگی های لازم برای فرزند آوری، بررسی مسائل و مشکلات مرتبط با جمعیت

 

کتاب "دانش خانواده و جمعیت، ویراست سوم" دارای هفت فصل به شرح زیر است:

  • فصل اول: تشکیل خانواده
  • فصل دوم حقوق،مسئولیت و تعالی خانواده
  • فصل سوم: تحکیم خانواده
  • فصل چهارم: ایمن سازی خانواده
  • فصل پنجم: فرزند آوری و فرزند پروری
  • فصل ششم: جمعیت

 

 

عمومی و رمان